عید سعید فطر مبارک!

عید است و ساقی در قدح جام مصفا داشته

تشنه لبان روزه را شربت محیا داشته


عید سعید فطر بر همه ی عزیزانم مبارک باشد.

فصل الخطاب!

بسم الله الرحمن الرحیم

ربّ اشرح لی صدری ویسّر لی أمری واحْلُل عقدهً من لسانی یفقهوا قولی


دوستان عزیزم، همکاران عزیزم، همفکران عزیزم، دگراندیشان عزیزم، و اصلاً مخالفین عزیزم، سلام! آرزوی سلامتی جسم و نشاط روحیتون رو دارم. در روزهایی که سرما و یخ حاکم بر همه ما، در این هوای داغ تابستون، بیش از همیشه خودنمایی می کنه، امیدوارم یخ قلب هممون کمی شروع به آب شدن کرده باشه و غرور و تعصب، جای خودش رو به منطق، استدلال و مهربانی و برادری داده باشه.

 

تبریک پیشاپیش ویژه به مناسبت عید سعید فطر! تبریک به هوتن عزیز که اخیراً تولدش بود. و آرزوی سلامتی و بهبودی کامل برای پدر پدرام عزیز که مطلع شدم اخیراً عمل جراحی داشتند.

 

سخته. خیلی سخته. نمی دونم باید از کجا شروع کنم. از چی بگم. از خوشی های این مدت، از سختی هاش، از همدلیهاش، از همکاریهاش، یا از بی معرفتی هاش، از نامردی هاش...

 

من حسین هستم. همون ATLIKO چند سال پیش تو وبلاگ مرتضی عبدی. یکی از اولین ها و مدیر محتوی سابق فن کلاب رسمی یانی ایران. احتمالاً خیلی از شماها با من ابتدا بعد از دیدارم با یانی در دوبی و پس از اون در دیدارمون با یانی در ارمنستان آشنا شدید و شاید اگر این دو اتفاق نبود، ارتباطی چندانی با نام من برقرار نمی کردید. همونطور که قبلاً هم به طور تلویحی گفتم، علی رغم پست مهمم، همیشه ترجیحم این بود که پشت صحنه کار کنم و علی رغم عملکرد قابل دفاع و رزومه قابل توجهم، نسبت به مطرح شدن نامم، اشتیاق خاصی نداشته و کماکان هم ندارم. پس از مدت ها، مدت ها، و مدت ها سکوت، بالاخره تصمیم گرفتم که چیزهایی که شاید کمتر کسی این چنین در جریان اونها باشه رو با شما در میون بذارم.

 

آیا واقعاً ناسزایی باقی مونده که نثار هم نکرده باشیم؟ تهمتی هست که به هم نزده باشیم؟ افترایی وجود داره که به هم نبسته باشیم؟ این رسم NIKI NANA بود؟ اینطوری می خواستیم We are one! باشیم؟ ما تحصیل کرده ایم؟ ما فرهیخته ایم؟ ما بزرگ شده ایم؟ به خدا که نه.

به جای همه اونهایی که باید خجالت بکشن، من از روی حمیدرضا خجالت می کشم. به جای همه، من ازش عذرخواهی می کنم. آبروی یک فرد، حریم شخصی و زندگی یک انسان شده بازیچه دست ما. از ما خیلی بعیده این رفتارها. از مایی که ادعا می کنیم نخبه ایم، آکادمیکیم و بزرگیم.

 

آیا اینجا یک اتاق نمایشه که همه خودمون رو توش Present کنیم؟ آیا فن کلاب و یا این وبلاگ، مکانی ست برای پز دادن رزومه ما؟ اگه واقعا اینطوریه، دوست دارین از رزومه من بدونین؟ بسیار خوب، من دانشجوی کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی در چهارمین دانشگاه ایران به لحاظ رتبه علمی هستم. مدرس بین المللی هستم و مدرک و جایگاه من در هر کشور دنیا پذیرفته شده و  معتبر هست. 10 سال سابقه تدریس، ترجمه همزمان، ترجمه مکتوب، پژوهش، تألیف، نظارت علمی و مدیریت آموزشگاه های زبان معتبر مشهد رو دارم. زیر نظر کالج Sussex Downs انگلستان برای تدریس دوره های تخصصی آمادگی آزمون بین المللی IELTS آموزش دیده ام و در حال حاضر مالک یکی از بزرگترین آموزشگاه های زبان مشهد هستم. در دومین شهر ایران، نام من تقریباً در تمام آموزشگاه های زبان معتبر و مطرح شنیده و یا شناخته میشه. نمیشه واژه IELTS، TOEFL، و GRE به زبون کسی بیاد و نام من از ذهنش نگذره و خدا می دونه پس از دفاع از پایان نامم، و شروع دوره دکتری، چه خواهم کرد!

 

حالا از شما میپرسم، بسیار خوب، حالا که چی؟ این یعنی من خیلی میفهمم؟ خیلی آدم خوبی هستم؟ اصلاً فهم، درک و شعور به تحصیلات و یا جایگاه اجتماعیه؟ خیر، به خدا که خیر. مطمئنم اگه خیلی از شما دوستان خوبم همین الآن اراده کنید تا رزومه ای از خودتون ارائه کنید، میتونید اطلاعاتی حیرت انگیز به معرض نمایش بذارید. دوستان عزیزم، بیاید بفهمیم، ما حق تحقیر، تمسخر و اهانت به دیگران رو نداریم. و با این کار، فقط و فقط باعث کوچک شدن خودمون میشیم. هیچ کس مثل حمیدرضا مورد اهانت و تهمت قرار نگرفت. و اون در عین مظومیت، با جوانمردی تمام به خاطر مصالح و جو حاکم سکوت کرد و حساب رو به کرم الکاتبین سپرد. اما از شما می پرسم؛ الآن حمیدرضا منفورتره یا محبوب تر؟ حمیدرضا محبوب تر از همیشست. الآن دوستانی که این کار ناجوانمردانه رو انجام دادند، مورد تحسین هستند یا مورد نکوهش؟ قطعاً مورد نکوهش. و این چیزی ست که کامنت ها، اس ام اس ها، زنگ ها و ایمیل های خیلی از شماها به من و حمیدرضا مؤیدش هست.

شاید اولین یا لااقل یکی از اولین اشخاصی که آماج حملات انقادآمیز و "توهین های متعدد" قرار گرفت، شخص من بود. اما من جز سکوت کاری نکردم. هرگز پاسخی ندادم، جز یک کامنت سرگشاده که در اون فقط کمی گله کردم. من نتیجه مثبت تصمیم رو دیدم. همان کسانی که به من توهین کردند، امروز از من عذرخواهی می کنند و این یعنی به اشتباه خودشون پی بردند. امروز، من از این سکوت راضیم.

 

و حالا روی صحبتم با همه دوستانی ست که کمتر در جریان اتفاقات بین اعضای تیم مدیریت هستند. فن کلاب ما دارای سه مدیر اصلی بود؛ حمیدرضا (مدیر ارشد)، سجاد (مدیر اجرایی) و من (مدیر محتوی). تمامی تصمیمات معمولاً بین ما 3 تا گرفته میشد و با مشورت هم فن کلاب رو به جلو میبردیم و پیشرفت های خیره کننده این مدت هم نتیجه همین ترکیب بود که تصمیمات منطقی میگرفت و بعد زحمات بی دریغ بچه های تیم بود که با جون و دل این تصمیمات رو اجرا می کردند. البته خیلی موقع ها خود این بچه ها هم تو تصمیم گیری ها دخیل بودند. دلیل موفقیت ما خیلی چیزها بود. قطعاً زحمات سجاد نقش خیلی بزرگی داشت. اما جالبه که کمتر کسی از نظرات حمیدرضا مطلعه. آدمای کمی می دونن که حمیدرضا اگه نبود، خیلی از تصمیمات اشتباه گرفته میشد، حمیدرضا اگه نبود تعداد "بسیار زیادی" از طرفداران که از سجاد و نحوه برخورد و نگاه بالا به پایین، تحقیرآمیز و رئیس منشانه اون زده شده بودند و تصمیم داشتند تا فن کلاب رو برای همیشه کنار بگذارند، هرگز آروم نمیشدند و برنمیگشتند، حمیدرضا با اون هنر نابش و شخصیت مهربونش اگه نبود، محبوبیت فن کلاب اینقدر نبود، حمیدرضا اگه نبود، کی می خواست با مسئولین عالی رتبه وزارت ارشاد ارتباط برقرار کنه و نامه رسمی دعوت از یانی برای اجرا در ایران با امضای این مسئول توسط من به مدیر ارشد برنامه های یانی تقدیم بشه؟ اما اینها از حمیدرضا ذکر نمیشه و به جاش یه نمودار ناقص و ناعادلانه میره رو سایت. میدونین چرا؟ 2 دلیل وجود داره. دلیل اصلی، بغض، کینه، و همون غرور و تعصبی هست که در ابتدای صحبتم گفتم. و دلیل دیگه هم اینه که "مدیر ارشد" مسئول گرفتن تصمیمات مهم و حیاتیه، مسئول جهت دهیه، مسئول برقراری هماهنگی بین اعضاست، نه گذاشتن مطلب روی سایت، نه ترجمه کردن متن، نه خریدن تی شرت و نه چک کردن کامنت ها... اگه بخوام باز هم از حمیدرضا بگم، خیلی خیلی حرف هست که میشه زد. اونوقت دوستان رفتن رو سایت نمودار درست کردن که کی چقدر فعالیت داشته. در حالی که اون نمودار ناقص به هیچ عنوان گویای فعالیت اعضا نیست و تقریباً فقط عملکرد ملموس و قابل مشاهده اعضا رو اون هم مغرضانه نشون میده و نه فعالیت فکری، تصمیمات مهم، مشورت ها، و ... جالبه که این نمودار حتی برای نشون دادن عملکرد قابل مشاهده اعضا هم به طور خیلی اتفاقی برای من و حمیدرضا ناقص هست!! آقا سجاد در لیست فعالیت های خودشون، دیگه سر سوزنی هم کم نذاشتند، اما نگفتند که حسین برای انجام مشورت ها و امورات فن کلاب معادل چندین روز مکالمه تلفنی با این و اون داشت. نگفتند که تا امروز بیش از 900.000 تومن برای فن کلاب خرج کرده (اصلاً کسی میدونه که محمدعلی پاسبان دوش به دوش من تو جشن تولد 2012 یانی و باز هم دوش به دوش من در تهیه هدایا برای دیدار ارمنستان بود و بیش از 200.000 تومن هم خرج کرد؟)، نگفتند یه سری تصمیمات محرمانه که فقط حمیدرضا و سجاد در جریانش هستند گرفت که بعضاً سرنوشت فن کلاب رو تغییر داد، نگفتند که چقدر وقت گذاشت و چه نامه های به تیم یانی زد، نگفتند که چقدر بین خود آقا سجاد و حمیدرضا میانجیگری کرد وقتی اختلاف نظر وجود داشت، کسی از فکر حسین، نظرات حسین، جرأت حسین، دوندگی حسین حرفی نمیزنه. ملاک شده یه نمودار که توش تعداد پست هایی که من گذاشتم رو میشمرن و هر چیزی که میشه دید یا لمس کرد رو. دوستان خوبم، اگه بخوام از لیست کارهای خودم هم تو این مدت بگم، باز حرف هست. اونقدری که سرتون رو بیش از الآن به درد بیارم. اما بسنده می کنم. خدا به همه ما کمی انصاف بده...

 

البته نظیر این دشمنی ها قبلاً هم بوده و این چیز جدیدی نیست. برای مثال جلوه دادن دستاورد بزرگ ما در دیدار ارمنستان با یانی بود. دیداری که توش آهنگ "مرغ سحر" به صورت زنده توسط هنرمند بزرگ اما متواضع شیرازی ما "آرش خادم" عزیز اجرا میشه. دیداری که توش تعداد هواداران اینقدر زیاده که کمتر فن کلابی این رو به خودش دیده. دیداری که توش هوادار، هوادار واقعیه نه مثل طرفدارای بعضی کشورها مثل ماست یه گوشه واسته و یانی رو فقط به خاطر شهرت و عکسی که باهاش میندازه بخواد. دیداری که توش هواداراش اشک میریزن و یانی دلداریشون میده! دیداری که توش هدایایی به یانی داده میشه که باز هم نظیرش هرگز نبوده مگر در دیدار دوبی که اون هم توسط فن کلاب خودمون و به نمایندگی من انجام شد. دیداری که توش یانی با شور و هیجان همه رو به آغوش میکشه. دیداری که توش حمیدرضا آهنگ First Touch یانی رو ماهرانه مینوازه و مدیر یانی تو ایمیلش میگه "یانی عاشق First Touch" اجرا شده توسط حمیدرضا در دیدار بود (حمیدرضا جان، فقط یه مدیر واقعی حاضر میشه به خاطر مصالح فن کلاب و برگزاری هرچه بهتر دیدار، از آرزوی دیرینه خودش بگذره. ازت ممنونم.) دیداری که ازش برای اولین بار بیش از 50 عکس میره رو صفحه رسمی Facebook یانی!!

اونوقت عده ای مغرض، ناآگاه و ... میان و میگن که دیدار ارمنستان بی نظم بود! بی نظم بود؟؟ به غیر از فن کلاب ما، دو فن کلاب دیگه هم بدون اطلاع ما یهو اومدن و اونجا شلوغ شد. مگه دست ما بود که اونا بیان یا نیان. تازه با وجود اون جمعیت بالا، همه چیز عالی اجرا شد. شما به شور و هیجان میگید بی نظمی؟ می دونید در جواب شما بزرگواران باید چی گفت؟ فقط باید سکوت کرد! چون جواب مغرضان، خاموشی ست!

 

گله مندم، گله مندم، گله مندم از زحمت کش ترین فرد فن کلاب. گله مندم از دوست خوبم، سجاد عزیز. سجادی که از لحظه اول در کنار حمیدرضا بنای ایجاد فن کلاب رو ریخت، زحمت کشید، زحمت کشید، زحمت کشید اما اشتباهاتی تاریخی انجام داد.

از شما میپرسم، تخصص من در مکاتبه نامه ها به زبان انگلیسی بالاتره یا سجاد؟ قطعاً من، چون این رشته و تخصص آکادمیک و اصلاً شغل من هست. اما چرا سجاد اصرار داشت تا تمام نامه ها رو خودش بزنه و ته نامه ها فقط نام خودش رو مینوشت؟ امروز خیلیا میگن سجاد می خواست تا نام خودش رو مطرح کنه و به هدفش هم رسید. هم بین بچه ها. و هم اینکه در دیدار، مدیر یانی خیلی چرب معرفیش کرد و یانی هم باهاش خیلی گرم برخورد کرد.

از شما میپرسم، چرا سجاد سایت رو به نام خودش ثبت کرد در حالی که حمیرضا گفت به نام من (مدیر ارشد) ثبت کن؟

از شما می پرسم، چرا سجاد نمی خواست تا اعضای سایت خیلی با هم ارتباط بگیرن و شماره تلفن ها و  ایمیل ها رو خیلی به سختی به دیگران میداد؟

از شما میپرسم، چرا سجاد میگه فلان فن کلاب هم وطن دشمن خونی ماست و ما باید ازشون پرهیز کنیم، اونوقت الآن میگه اونا خیلی گلن، خیلی خوبن و ما باید باهاشون تعامل کنیم؟ من و حمیدرضا که بعد از دیدار ارمنستان گلومون پاره شد از بس داد زدیم که بابا اینا آدمای خوبین و بیاید با هم یکی شیم. اما سجاد جان هی تلویحاً یا بطور واضح اذعان میکرد که به اینا اعتماد نداره. این چیزی جز بینش ضعیف یه مدیره که از همون اول تشخیص نداد اونها آدمای خوبین و تازه به این نتیجه رسیده؟

از شما میپرسم، سجاد چه حقی داشت که بدون خبر، حمیدرضا، دسترسی من و چند نفر دیگه رو به سایت محدود کنه؟؟؟!

فقط چون پسورد اصلی و بالاترین میزان دسترسی به سایت دستشه، تا دید نمیتونه نظرات ما رو تحمل کنه، ما رو از سایت انداخت بیرون. مدیران قانونی سایت رو بدون هماهنگی و پیش از برگزاری انتخابات جدید، از سایت بیرون کرد.

این چیزی جز دیکتاتوری و کودتاست؟

مدتی پیش با سجاد یک شب تا صبح صحبت کردم و گله هایی رو بهش داشتم و اون هم حرف زد. اعتراف می کنم که همه ما اشتباه داشتیم، همه ما. از جمله خود من. اما میزان اشتباهات ما و نوع اونها خیلی با هم فرق داشت و داره. امیدوار بودم تا اصلاحات خوبی صورت بگیره و دوباره شاید بشه با هم همکاری کرد و همه دور هم برای یک عشق مشترک فعالیت کنیم. اما با رونمایی از اساسنامه جدید و اصرار به غرض ورزی ها، دیگه حجت تمام شد...

 

در روزهای آینده با حمیدرضا، و خیلی های دیگه مشورت خواهیم کرد، جلسه خواهیم داشت تا به تصمیمی منطقی برسیم. خبرهای تازه بر روی همین وبلاگ اعلام خواهد شد. از پرچونگی خودم و گرفتن وقتتون متأسفم و عذرخواهی می کنم و از صبوری و حوصلتون سپاسگذارم. شما رو موقتاً به خدای بزرگ میسپارم.

 

v     پی نوشت 1: ببخشید اگه تو مطالبی که بیان کردم، انسجام خیلی دیده نمیشه. با آشفتگی ذهنی که داشتم، سعی کردم بالاخره یه جوری حرفام رو بزنم. به بزرگواری خودتون ببخشید.

v     پی نوشت 2: دگراندیشان عزیزم، تو این وبلاگ کامنت ها باز هست. نه فیلتر میشن و نه پاک. پس هر چی دلتون می خواد بیاید و باز هم توهین کنید. این بار من هم می تونم سیبل خوبی برای نشونه گرفتن باشم.

v     پی نوشت 3: در حالی که در حال گوش دادن به آهنگ Farewell هستم، تمامی خاطرات خوب گذشته را مرور می کنم و با امید به آینده فکر می کنم.

 

تشکر از حمیدرضای عزیز، دوست و برادرم که اجازه داد تا حرفهای من از این تریبون به گوش شما برسه.

 

"ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت."شهید بهشتی

 

"والعاقبه لاهل تقوا والیقین" 


حسین

12 مرداد 1392، 01:25 عصر